سه کریم
        می گویند روزی کریمخان زند در ایوان قصر مشغول استراحت بود . همان طور که اطراف را سیر می کرد ، ناگاه چشمش به مردی افتاد که با اشارات دست ، گاه به خان زند ، گاه به آسمان و گاه به خود اشاره می کند. از آنجا که حرکات مرد مدام تکرار می شد و فهم منظور او برای خان جالب به نظر می آمد ، دستور به احضار وی داد .

            پس از چندی مرد را به حضور خان آوردند . خان از وی پرسید :

           - "چه میگفتی و منظورت از این اشارات چه بود ؟"

           مرد که از ترس حضور در برابر خان رنگ باخته بود ، به کلی منکر قضایا شد .

           کریم خان او را امان داد و دو باره سوال خود را تکرار کرد .

          مرد آهی کشید و پاسخ داد : " والله قربان ! به درگاه خدا می نالیدم و به او می گفتم خدایا ! تو کریمی ، این بابا هم کریم است و نام من فلک زده هم کریم است ، آخر چقدر باید میان این سه کریم فرق باشد ؟"



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



برچسب‌ها:


تاريخ : 15 / 9 / 1391برچسب:, | 6:14 بعد از ظهر | نویسنده : محمد موسوی |